skip to main |
skip to sidebar
دريا از تن تو مي گذرد و
موج بر مي دارد
مرا مي جويد
مي خروشد و باز آرام مي يابد
باد از ميان گيسوان تو
خيز بر مي دارد
مي تازد تا جان من
مي گردد و نقش پاي ساليان
در هم مي سازد
بانو
مبادا در غروب
با عطر زعفران تنها بمانم
مبادا
تو پا پس کشيده باشي و
خاطرات اين روزها در من
به گل نشسته باشند
5/4/81 تهران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر