دلم آواز دشتی می خواهد
سایه بیدی یا که دست نوازشگر بادی
در همنشینی با رنگی های این چمن .
دلم آواز دشتی می خواهد
خنكای برکه ای یا که نم پوست کوزه ای
در جواب این راه پر عطش.
گرچه خشک و تر سوزی
عادت این خاک است
ترانه سازی اما
پیشه من نیست
چه رسد با رنگ سیاه.
من روزها لحظه می فروشم
و در میان تارهای عنکبوتی
شبکه ای خود تنیده را
حراست می کنم.
شب هم ای کاش خاموش باشد و خالی
تا دلم شور هیچ نزد
و برای فراغت هم که شده
کسی آواز دشتی بخواند در شور.
دوشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۷
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر